آبان ۰۷، ۱۳۸۷

چرا هر وقت که تولدم نزدیک می شه، هوا هم سرد و دلگیر می شه؟!
همونجا بمون اومدم عزیزم!

آبان ۰۲، ۱۳۸۷

« دست بردار از اين ميكده سر به سري/
پاي بگذار به اون راهي كه فكر كني بهتري/
كه فقط فكر كني بهتري/
دست وردار و برو، ول كن اين خم ساغري/
اي عشق با تو حرف مي زنم/
اي رنج، مگر آجري؟/
اي كاش اي كاش اي كاش داوري اي در كار بود/
كاشكي، كاشكي، كاشكي قضاوتي در كار بود...»

مهر ۳۰، ۱۳۸۷

ز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا این یادگار خون سرو است

مهر ۱۸، ۱۳۸۷

-یه قهوه سرد با یه نگاه سرد لطفا!
-سیگار؟
-اگه میشه کشید خودم دارم ممنون.
-بفرمایید این قهوه سردتون اینم یه نگاه سرد.
-ممنون.
سیگار روشن می شود
یه ذره از قهوه سرد یه ذره از نگاه سرد
یه کام از سیگار
یه ذره از نگاه سرد یه ذره از قهوه سرد
یه کام از سیگار
....
ساعتی بعد
تنها چیزی که براش مونده بود همون نگاههای سرد بود
یه ذره از نگاه سرد
یه ذره از نگاه سرد
...
داشتم به این فکر می کردم که چی میشه که آدم به جایی میرسه که توی یه کافه تنهایی می شینه و سفارش یه قهوه سرد و یه نگاه سرد میده.اصلا پیشنهاد نمی کنمش.