فروردین ۳۱، ۱۳۸۷

فک کنم تو دوره گذار باشم گذار از یه دوره سخت. تازه می فهمم این مجنون و شیرین و فرهاد و اینا منظورشون دقیقا چی بود. به خودم قول دادم دیگه کسیو دوست نداشته باشم (البته نمی دونم شدنیه یا نه) آخه می دونی خودش خیلی خوبه ها اون موقع ها که اون جوریه خیلی احساس خوشبختی می ده ولی از اونجایی که باید تاوان خوشی هاتو، تو همین دنیا بدی تا تعادل بین خوشبختی ها و بدبختیهات رعایت بشه و عدالت خداوند روی زمین اجرا بشه، همه اون حالایی که بردی از تو دماغت میاد بیرون، باورت نمیشه؟؟ از ما گفتن بود حالا خود دانی برو عاشقیت کن تا ..نت پاره شه.
ببین نامردی نکنیا!! راس راسکی عاشق بشی.

هیچ نظری موجود نیست: